اگر گریــه نمیکنـــم فکــر نکن از سنگـــــم !
مــن مـــــرد هستم …
تنهـاییــ قـدم زدنم از گریـه کردنـ دردنـاکــــ تـــر استــ
پسری از جنس پاییز
ایده ی پاییز را خدا از تخیل یک برگ دزدید که آرزوی سفر داشت . . .
طبقه بندی موضوعی
-
پاییز
(۳) -
غمگین
(۶) -
رمان قلب های شکسته
(۱) -
دلنوشته
(۷)
کلمات کلیدی
بایگانی
- فروردين ۱۳۹۹ (۸)
آخرین مطالب
- ۹۹/۰۱/۲۱من مرد هستم
- ۹۹/۰۱/۲۰پل شکسته
- ۹۹/۰۱/۲۰وفاداری
- ۹۹/۰۱/۲۰نشد
- ۹۹/۰۱/۲۰امان از بوی پاییز
- ۹۹/۰۱/۲۰رمان قلب های شکسته
- ۹۹/۰۱/۱۹سقوط برگ
- ۹۹/۰۱/۱۹بیچاره پاییز ...
خدایا؟
کدامین پل درکجای دنیا شکسته...
که هیچ کس به خانه آرزوهایش نرسید...!!!
یه نگاه به کفش های قشنگت کن دو عاشق ؛
دو یار که بدون هم جایی نمیرن با هم خاکی میشن با هم میرن زیر بارون ؛ اگه یکی فدا شد دیگری هم فدا میشه ؛
کاش آدمها از کفشاشون یاد میگرفتند رسم وفاداری و عشق رو...
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد.
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد...
امان از این بوی ِ پاییز و آسمان ابری !
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچکس ِ دیگری …
فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود ، دلت آغوش ِ گرمتری میخواهد.
رمان:قلب های شکسته
مقدمه:موضوع داستان در مورد دختری به نام شبنم است ک در خانواده ای فقیر زندگی میکند و به خاطر قرض های پدرش مجبور به ازدواج با یکی از طلب کار های پدرش میشود....
به قلم : فاطمه میرزایی مقدم
برای مشاهده رمان قلب های شکسته اینجا کلیک کنید
برای مشاهده رمان قلب های شکسته اینجا کلیک کنید
راهی جز سقوط ندارد برگ پاییزی ؛
وقتی می داند درخت ؛
عشقِ برگِ تازه ای در سر دارد . . . !
بیچاره پاییز ...
دستش نمک ندارد...
این همه باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم ...
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل " بهار" خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد ...
سیاست " تابستان " را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوزناک بزند
بیچاره .....